کلافگی، طولانی شدن زمان نامزدی
من الان چهار سال نامزد کردم ولی هنوز زیر یه سقفی نرفتیم تاالان شوهرم لیسانسش رو میگرفته الان هم تموم کرده کار نداره اینقدر قرض درست کرده فکر نکنم بتونیم تا سه سال دیگه هم عروسی بگیریم خیلی خسته شدم از این شرایط نمیدونم چکار کنم بعضی وقتا به طلاق هم فکر میکنم موندم چیکار کنم نظر شما چیه در مورد من.ممنون میشم بگین
امتیازت به این سوال چنده؟
منم 3سال عقدم با این اوضاع فکر کنم کارم به جدایی برسه چون انقدر قرض داریم که نمیشه گفت خسته شدم از دوران عقد
برو پیش یه مشاور خوب. ۴ سال زمان کمی نیست.
سلام مگه دوران نامزدی باید طلاق گرفت حتما صیغه هستین که اونم مدت داره نه دیگه چهار سال دوران عقد طلاق میگیرن شما هنوز عقد هم نیستین پس اول عقد کنین و بعد جشن کوچیک عروسی برین سر زندگی
از نوع سوالشون معلومه که عقد هستن
سلام من با یه پسری دوست شدم سال 89 که عاشقش شدم اونم عاشقه من بود سر یه قضیه باهم تموم کردیم اون فکر کرده بود که من بهش خیانت کردم و رفت اما بعد از 4 ماه برگشت .. دوسال دیگه دوست موندیم وقتی بهش فشار اوردم که دیگه بیا خاستگاری فهمیدم که همون دوساله پیش نامزد کرده با کسیکه 5 سال باهاش دوست بوده و بهش اعتماد داشته… اما تا لحظهی اخر بمن امید میداد و میگفت بهم فرصت بده اوضام خوب بشه بیام خاستگاریت نگو میخاسته اونورو بهم بزنه و منم از همه جا بیخبر…… خلاصه با اون عقد کرد شنیدم خوشحال نیست و به مشاوره پگفته من اینو دوس دارم عاشقش بودم اما بعد از 9 سال نتونستم به این بگم نه…. با من 4 سال بودو با اون 9 سال…….. به نظرتون ارزش داره غصه بخورم؟خیلی دلمو شکسته….
خودت رو ناراحت نکن میدونم خیلی سخته منم منم دوران نامزدیم خیلی طول کشید البته نه به اند ازه شما… ولی نگران نباش همسر منم بیکار بود …به مرور همه چیز درست میشه توکل کن به خدا….خودتم به فکر کار باش… اگه خانواده های هردوتونم بتونن کمک کن که عالی میشه …به نظر من وقتی اوضاع یکم روبراه شد یه جشن کوچیک بگیرید و برید سرخونه و زندگیتون … اینجوری خیلی از مشکلاتتون کمتر میشه فکرای بدم کمتر میاد سراغت البته من نمیگم زندگی زیر یه سقف مشکل نداره ولی کمتر از دوران نامزدیه….براتون بهترینها رو ارزو میکنم صبور باش و توکل کن همه چیز رو بسپار دست خدا همونی که شما رو بهم رسونده فکر همه چیز رو کرده … :rose: :rose: :bye: :bye:
برات آرزو میکنم همه عالم دست به دست هم بدن و بهترینها براتون فراهم بشه بنطر من سختی های شما دیگه رو به پایانه ایشالا با مدرک لیسانسش یه کار مناسب براش جور میشه و با کمک خونواده هاتون البته مهم تر با توکل به خدا مکلافگیتون به پایان میرسه! کاملا درکت میکنم چون دقیقا منم همین شرایط روداشتم و الان این سختیا باعث صمیمیت بیشترمون شده بعضی وقتا پیش اومده که صفر صفر بودیم طوریکه پول برا خرید نون نداشتیم اما اینا همه یه امتحانا امیدوارم که با نمره عالی این امتحان رو پاس کنی تکیه گاهش باش اون خیلی بهت نیاز داره ترکش نکن ایشالا سختی هاتون رو به پایانه :heart:
عزیزم صبور باش خدا بزرگه فکر طلاق رو هم از سرت بیرون کن
میتونی تو هم کمکش کنی
اگه بخوای میتونی تو هم بری سرکار
یعنی چی واقعا؟؟؟من نمیفهمم.چرا این روزا هرکی از جاش بلن میشه تا تقی به توقی میخوره طلاق طلاق راه میندازه؟؟؟واقعا هضم این مسئله برا من یکی خیلی سخته.تورو خدا به خودتون بیاید با طلاق عرش خدا به لرزه درمیاد زندگیه نه فقط پسر و دختر بلکه اعصلب و روان دوتا خونواده هم از هم میپاشه.با طلاق برچسب خیلی چیزا رو هر دو طرف میچسبه…توروخدا اینارو درک کنید.بخدا زندگی خییییلی باارزشتر از این حرفاس.
عزیزم خانمی شوهر شماهم با هزارتا امید و آرزو اومده شمارو نامزد کرده که شریک زندگیش باشی یارویاورش باشی همدمش باشی نه اینکه تو همچین شرایط بدی تنهاش بذاری و….شما باید : توکل به خدا + صبر + همت + تلاش داشته باشی و با حرف زدن با شوهرت و پیدا کردن راه حل و عملی کردنش مشکل رو باهم و پا به پای هم حل کنید…
به روز و شب های قشنگی که با هم داشتید فکر کن…عشق رو دست کم نگیریم…
موفق باشی عزیزم
عزیزم فکرطلاق روازسرت بیرون کن میدونم خیلی سخته ولی صبورباش خداباصابرین است،کنارهمسرت باش،همفکری کن،و به خداتوکل کن انشااله همه چی درست میشه منم اگه قابل باشم براتون دعامیکنم . :yes:
واقعا با بیکاری شوهرت خدا بهت صبر بده خیلی سخت میدونم چی میگی اونم تو شرایط تو ولی همه چیز درست خواهد شد زیاد قصه نخور . راستی هر تصمیمی گرفتی خبرشو بده برام خیلی جالب.
به نظرمن یه جشن مختصربگیریدوزندگیتونوهرچه زودترشروع کنیدزیادسخت نگیرید اینجوری بهترمیتونیدبرنامه ریزی کنیددرضمن خدابزرگ عزیزم توکلتون به خداباشه .باآرزوی خوشبختی :rose: :yes:
سلام عزیزم.درسته ک این شرایط خیلی سخته وشما رو خسته کرده ولی عزیزم مطمئن باش ک همسرت هم از این شرایط ناراحته واگه بهت نگفته قطعا بخاطر غرورش هست.شما با امید و توکل ب خداوند در کناره همسرت باش و کمکش کن ک بتونه از این مشکلات رهایی پیدا کنه.حتی اگر دیگران ایشون رو رها میکنن شما نباید اینکارو کنی و همیشه در کنار همسرت باشی