دوست داشتن یا عشق؟
من داشتم نظرات شما دوستان رو در قسمت راهکارهای عاشق کردن یک مرد میخوندم که این سوالات به ذهنم رسید که واقعا عشق یعنی چه؟ دوست داشتن یعنی چه؟
عشق و دوست داشتن با هم فرق دارند؟ فرقشون در چه چیزه؟ کدومش دوام بیشتری داره؟
و از همه مهمتر دوست داشتن بهتر است یا عاشق بودن؟
ممنون میشم از تک تک شما دوستان که نظراتتون رو بیان کنین
امتیازت به این سوال چنده؟
هر دو مکمل هم هستند…فقط عقلانی ومنطقی باشند
ممنونم نگار بانوی عزیز :rose:
پای عشق جلو بره،اما در معنی لغوی این کلمات دوست داشتن دوام کمتری نسبت به عشق داره و یاسمن جان هم که منظورت همون معنی لغوی کلماته.در غیر این صورت این ها هر دو یک معنی رو دارن.
اگر چشماتونو درد اوردم خیلی قصدبدی نداشتم:)
اول دوست داشتن به وجود میاد و به دنبال اون عشق…
زیباترین چیزی ست که خدا به انسان هدیه میده
به نظر بنده عشق گذراس اما دوست داشتن به مرور پخته ترمیشه و تا مرحله پرستش هم میرسه.
خواهش می کنم عزیزم
ممنون
زندگی می کنی.(این از کامنت قبل جامونده بود)
ممنونم غزال جون
قشنگ توضیح دادی
عشق به واسطه ی تحریک های جنسی و شهوانی قدرت پیدا می کنه و دوام چندانی نداره.بیشتر بخاطر جاذبه های جسمی فرد مقابل این حس در انسانها پدید میاد که باعث میشه همه جوره خودشون رو در اختیار طرف مقابل قرار بدن بدون هیچ نگاه خاص و ویژه به این که ممکنه طرف مقابل ایرادهای بسیار بزرگی هم داشته باشه که نگران کننده ست مثلا معتاد یا هوسبازه.
اما دوست داشتن هم زیباتره هم دوامش بیشتره.
وقتی کسی رو دوست داری هم نقص هاشو هم نکات مثبتشو می بینی و همونطور قبولش داری بنابراین انتظاراتت از طرف مقابل به اندازه توانمندی اونه و خیالاتی نیستی.تو دنیا ی عادی زندگی خودتو می کنی در کنار کسی که دوسش داری نه کسی که زندگی تو بهش وابسته ست و اگه نباشه می میری
غزال جان با عرض احترام من با شما موافق نیستم. چیزی که شما در تعریف عشق عنوان کردین هوس هست.حتی در فرهنگ لغت هم در تعریف خیلی ساده ی عشق به طور مشخص عنوان شده که عشق یعنی دوست داشتن خیلی زیاد فارغ از کشش های جنسی. از نظر من دوست داشتن یه جور حس علاقه مندی هست که در اون عقل بر احساس حاکم هست. ممکنه دوست نزدیکمون رو دوست داشته باشیم، از مصاحبت با اون لذت ببریم، از خوشحالی اون خوشحال و از غمش غمگین بشیم. اما منطقا اگر ضرری از جانب اون دوست متوجه ما بشه فاصلمون رو باهاش حفظ می کنیم. اما عشق، همان دوست داشتن است اما عمیق تر و ماندنی تر و در این نوع از دوست داشتن احساس بر عقل غلبه داره و توام با فداکاری بسیار زیاد هست. مثل عشق مادر به فرزند، مثل عشق به همسر مثل عشق به مادرو پدر. اگر مادری فرزندش رو در عذاب ببینه اون عذاب رو به جون می خره تا عزیزش رو خوشحال ببینه. یک مرد عاشق همسرش رو در هر شرایطی به خودش ترجیح می ده ، ندیدن همسرش اون رو آزار نمیده بلکه توان نفس کشیدن رو ازش می گیره و خلاصه که در عشق عواطف به مراتب عمیق در از دوست داشتن هستند. آن چه که شما در تعریف عشق به یک معتاد و یا یک فرد هوس باز گفتید قداست عشق رو نقض نمی کنه چون دوست داشتن کسی که جسم و روح خودش رو دوست نداره و بهش آسیب می زنه مثل این هست که بخوایم گنداب رو در ظرف طلا بریزیم و بگیم نه این ظرف طلاست من از این ظرف طلا می نوشم پس این نوشیدن گوارا و با ارزش هست. طلا مانند عشق مقدس و گنداب مانند معشوق اشتباهی ست. در ظرف طلا آب گوارا باید نوشید پس عشق رو باید معطوف به فرد سزاوار کرد تا عشق، عشق باشد.