من 15سال دارم وهمیشه با مامانم دعوام هست….
من 15 سالمه مامانم کلا نمیزاره کارهایی که بقیه ی دوستام میدن انجام بدم به دوستام گیر میده خسته شدم بخدا نمیتونم مثل دوست باهاش باشم گوشیمم گرفتن خیلی محدودا م الان فقط2روزه که اجازه میدن تنهابرمممم بابا15سالمههههههههه منم ازسر گیرهاوچون اجازه نداشتم هیچ کاری کنم چون دوستام هرروز بیرون بودم باپسرادوست میشدم حالا چیکارکنم که حالیشون شه من بزرگممممم دیگهه؟؟
امتیازت به این سوال چنده؟
منم همين مشكل رو دارم و منم ١٥ سالمه مامانم نميزاره حتي برم سر كوچه اخه ميگم چرا مامان و باباي دوستام ميزارن اونا تنها برن بيرون و اعتماد دارن به اونا ولي مامان من اصلا اينجور نيست ميگم مامان ميشه با دوستم برم بيرون ميگه نه ميگم چرا اون ميتونه ولي من نه ميگه اونا همشون لاتن تلگرامم هم داده دست پليس فتا اصلا به من اعتماد نداره اخه منم دلم ميخواد ميبينم دوستام ميرن بيرون با دوستاشون ميگردن اخه چرا من نميتونم مامانم يه جوريه كه همه دوستام و حتي خودمم ازش ميترسم يه بار تو محوطمون داشتم با دوستم حرف ميزدم كنار زمين بازي بوديم ولي چون ديد توي زمين بازي پسرا دارن واليبال بازي ميكنن اومد پيش همه جيغ و داد زِد گفت بي شخصيت جوري كه كل محوطه نگام كردن من چيكار كنم از دست اين اخه ?
عزیزم تو چی میگی
من 15 سالمه تا حالا جشن تولدای دوستامو ندیدم یعنی نمیزارن برم هنوز هم برام گوشی نخریدن
هر روز هم تو خونه با مامانم دعوام میشه تو هم به خاطر اینکه باپسرا دوست شدی بهت گیر میدن و گوشیت و ازت گرفتن
من که تا حالا دست به این کارا نزدم چی بگم
سلام من فقط میخوا م بگم که بزرگترها از ما بهتر چاله های زندگی رو میدونن ولی گاهی اوقات حق با اونا نیس ولی باید باهاشون حرف زد و درست متقعادشون کرد البته با لحنی خوب
سلام من هم ١٥ سالمه هر روز با مامانم دعوام ميشه اخه دلايلش خيلي مسخرس مثلا همين الان بهش گفتم مي خوام سه شنبه برم خونه ي دوستم كه مامانم دوستم رو مي شناسه بعد مامانم مي گه بايد مامانش زنگ بزنه بگه بعد بيايي بعد همه دوستام هر روز خونه همن من بايد تو خونه بمونم تازه مي خوام برم خونه دوستم كه تابستون ٣ ماه باهتاش رفتم كمپ(تنها)
گفت اينستاگرامت رو بلند چون جامعه بده نمي دونم اون وقت تابستون جامعه خوبه زمستون بد چون تابستون مي گي اينستات رو وا كن
خيلي بده به هركي بزرگ تر از خودم هم ميگم ميگم ميگه قدرش رو بدون ولي ديگه از اين حرف بدم مياد
سلام من ١٤ سالمه مامان بابام برام يه ايفون ٦ خريدن يك ساله برا امتحان ششم به هفتمم ولى خيلى رتبم بد شد با اينكه معدلم ٢٠ بود
با هزارتا التماس كارى كردم گوشيمو ازم نگيرن
حالا نزديك مدرسه هاست مامانم ميخواد گوشيمو بگيره ازم بهش ميگم من بهت قول دادم قبول كردى ولى ميگه به دلايل ديگه
حالا چيكار كنم ؟؟
هيچوقتم كه نميزاره برم بيرون
يعنى اصلا به دخترش اعتماد نداره
خيلى بين منو داداشمم فرق ميزاره البته داداشم مشكل روحى داره به مامانم گفتم برا منم يه نوبت مشاوره بگير حداقل شايد منم مشكل داشته باشم بهم اهميت بده
تازه گوشى داداشمو نميگيره
بهش بيشتر ميرسه و محبت ميكنه
ميزاره بره بيرون
هر وقتم كه اعتراض ميكنم ميگه خفه شو و فحش ميده و ….. كه اصلا ديگه از زندگيم سير شدم من كاش بميرم كمكم كنيد ????☹️
خدا نکنه بمیری عزیز دلم..اول این و بگم که شاید شما خدایی نکرده از گوشیت استفاده نامناسبی کردی که مادرت اینا ازت خطایی دیدن و یا اینکه خیلی میشینی پای گوشی و ازش استفاده میکنی..به نظر من بیشتر به درسات توجه کن..درستو بخون با گوشیتم کار کن ولی به انداره..جوری که مادر و پدرت بهت اعتماد کنن و از دیدن نمره هات خوشحال شن و بهت افتخار کنن و گوشیتم نگیرن ازت…درمورد این که گفتی گوشی داداشت و نمیگیرن و میزارن بره بیرون اینو بگم که داداش تو پسره..ولی تو دختری..ببین عزیزم موقعیت یه دختر با یه پسر مخصوصا تو جامعه خیلی فرق داره..شما هنوز کم سنی و متوجه نمیشی ولی دختر چیز بارزشی داره که تا موقع ازدواجش نباید از دستش بده..چون نه شوهر گیرش میاد اگر از دستش بده..هم اینکه اسیب روحی و جسمی میبینه..مخصوصا تو سن شما که کم سنید…ببین دختر خیلی با ارزشه..بیشتر از چیزی که فکرش و کنی..قدر خودت و بدون..والدینتم صلاح تو رو میخوان..ایشالله وقتی بزرگ شدی و مادر بشی اونا رو درک میکنی..موفق باشی
سلام اگه 20ساله باشی این جور گیرا مناسب هست
سلام – من بعنوان یک مادر این مطلب رو میخواهم بگویم چون توی سن حساسی هستی و بسیار زیاد از دوستانت تاثیر می گیری و از آنجایی که به علت فوران احساسات دوره نوجوانی عقل خوب کار نمیکند به همین دلیل مادرت سخت گیری می کند چون خیلی دوستت دارد و از ته قلب خوبی تورو می خواهد شاید این کارهایی که می کند در ظاهر به نظرت خوشایند نیاد ولی جز خوبی تو چیز دیگری نمیخواد سعی کن به مادرت دروغ نگی و دوستانی انتخاب کن که باعث رشد و تعالی تو بشوند که در این دوره بسیار کمه و دوستی با پسر در این سن جز اینکه آینده ات را تباه می کند فایده نداره و تو رو از یک آینده روشن باز میداره و مسیر زندگیت رو عوض می کنه و تو رو از موفقیتهایی که در تحصیل باید بدست بیاری غافل کرده و …… اگر خواستی شماره مادرت رو برام بفرست که با او صحبت کنم .
هههه عزیزم تو ک سنی نداری خب حق با مامانته همینجور الکی گیر ک نمیده حتما توهم با دوستات یه جا زیر ابی رفتی :laugh
سلام منم تقریبا هم سن وسال توام اونا به فکرتن بشین فکر کن چه اشتباهایی میکنی اصلا دلیل اینکه گوشیتو ازت گرفتن چیه 15 سالت باشه که اشه کی گفته 15 سال شدی یعنی بزرگ شدی هنوز به سن قانونی نرسیدی اصلا اگه بزرگ شدی چرا نمیتونی رئیس جمهور کشورت رو انتخاب کنی ها؟؟یا چرا نمیتونی گواهینامه بگیری رانندگی کنی ؟// خودت فکر کن اگه جای مامانتینا بودی میزاشتی دختر دسته گلت هرروز تو خیابونا باشه واقعا منطقت میگه که و بهتر از اونا میدونی ؟ببین حتی اگه بدترینم باشن توخدارو داری شاد زندگی کن سر خوش باش بدون گوشی بدون بیرون رفتن با به قول خودت گیرای اونا … فقط هرروز فکر کن که ممکنه نداشته باشیشون بعد تموم رویا هاتو یا روز مره تو بدونشون مرور کن اونموقع حاضری بست l: ه به صندلی بدون اب وغذا باشی ولی اونا پیشت باشن الان تو بلوغی داغی نمیفهمی یه روز از کاراشون لذت میبری فقط حواست باشه اون روز دیر نباشه خواستی بهم ایمیل بده باز هم مشکلی داشتی باهم دردودل کنیم. :bye: :mail: :-)
شما تو سنی هستی که این فشارهای روحی که بهت میاد طبیعیه.ما همه اون روزهارو داشتیم فقط سعی کن سربلند اون دوره رو رد کنی که 10سال دیگه که به بلوغ کامل کامل کامل رسیدی به پشت سرت نگاه کردی جای افسوس و پشیمونی نمونه.من پشت سرم افسوسه
سلام ترانه جون من هم دختری هم سن خودت هستم این مشکلات هست.فعلا مجبوریم به حرف پدرمادرامون گوش کنیم.به ظرمن هیچ پدر مادری ضرربچشون رونمی خوان.
ترانه جون تنها نیستی غصشونخور منم همینجوریم فقط میتونی تحمل کنی
وا.نباید بحث کنی،باید یکاری کنی ک کم کم بهت اطمینان کنن و خیالشون راحت باشه..گوش کن حرفشونو،کنار بیا یه مدت.
با بحث کردن فقط اونا حساس تر میشن دخمل خوب :-)
سلام ترانه جان من فقط میخوام بهت بگم زیاد با دوستات صمیمی نشو و همه چیز رو بهشون نگو شاید کارای که انجام می دن جذاب باشه اما سعی کن از الان راه درست زندگیت رو پیدا کن کارهایی انجام بده که بعد باعث پشیمونیت نشه و در آخر هیچ دوستی بهتر از مادر آدم نیست موفق باشی گلم در تمام مراحل زندگی ;-)
نگران نباش من و مامانمم گاهی باهم بحثمون میشد الان هم که 23 سالم هست گاهی این اتفاق میفته حالا یکم کمرنگ تر … این و همیشه یادت باشه که پدر و مادر بهترین دوستای ادمن…. به حرفایی که تو جر و بحثهایی که با مامانت میکنی فکر کن اگه نصفش رو به دوستات بگی هیچ وقت نمیبخشنت …. ولی پدر و مادر مثل دوتا کوه صبور هستن که تو اگه یکم مهربون باشی همه چیز از یادشون میره…
راستی نمیدونم چرا من از اول چون دوست داشتم با پسری ازدواج کنم که به جز من به کس دیگه ای نگفته باشه دوست دارم هیچ وقت با هیچ پسری دوست نشدم و خدا هم دقیقا همچین پسری رو سر راهم قرار داد….
حالا انتخاب با خودته… امیدوارم همیشه بوسه های مادرت و دست گرم پدرت پشتیبان و همراهت باشه عزیزم
مثل مامان منه البته به سن مادرتم باید نگاه کنی راهی جز تحمل نیست :dislike:
سلام گلم ببین جامعه ی ما یک جامعه سنتی و بر پایه ابرو است پس هر چی سنگین تر باشی به نفع خودت و آیندته من 25 سالمه و تجربه کردم اگه نجیب باشی دنیا هم بر وفق مرادته پس باهاشون لج نکن و مطیع باش تا اونا هم بهت اعتماد کنن و گوشیتو پس بدن و باهات بد رفتاری نکنن به خدا به نفع خودته :heart:
:rose: :rose: :rose: ممنون از راهنماییتون
سلام خانومی..
بیین گلم اول حق بده به والدینت که نگرانت باشن…خب تو دخترشونی…
یه روز بشین با مامان بابات منطقی و خوب ،بدون هیچ نوع بحث و جدالی باهاشون صحبت کن …بهشون بگو میدونم نگران منید…ازتون میخوام علت این حساسیت ها تون رو نسبت به دوستام و… بهم بگید.تو هم بشین و علت ها رو با خودت بررسی کن…سبک و سنگین کن…ببین درسته یا نه…
ببین خانومی،یادت باشه تو این دنیا بعد از خدا جزءپدر و مادر دیگه کسی دلسوز واقعیت نیست.تو انتخاب دوست خیلی دقت کن.گاهی وقتا یه دوست میتونه یه شبه تو رو به قعر یه چا بندازه.
یه روز هم بشین درباره دوستات و رفتارای دوستات فکر کن…بیین چه کارایی میکنن که والدینت نسبت بهش حساسیت دارن.ببین آیا اون کارها درسته یا نه.ببین اصلا از دوستی بااون ها چیز مثبتی عایدت میشه یا برعکس…
درضمن گلم دوست پسر داشتن اونم از سر لجبازی با پدر و مادر فقط و فقط خودت رو دچار مشکل میکنه.تو باید اعتماد پدر و مادرت رو بدست بیاری نه این که با این کارا نشون بدی که آدم غیر قابل اعتمادی هست.اون پسر یه روزی تو رو دور میندازه”ببخش اینقد رک میگم” و هیچ ارزشی هم برات قایل نمیشه.
برای رفع هر مشکلی آدم اول باید به خودش رجوع کنه.باید ببینه آیا چیزی در خودش وجود داره که باعث شده این مشکل بوجود بیاد؟؟؟
بعد هم در پی رفع اون نقص در خودش باشه.
لطفا نتیجه هر چی شد حتما بهمون بگو…باشه گلم؟؟؟؟
ممنون عزیزم :-( :bye: :bye: :bye:
دختر خوب شما فک میکنی که بزرگی
من 22 سالمه هنو از مامانم اجازه میگیرم میرم بیرون
بزرگ شدن هنو برا شما خیلی زوده خانومی بذار یکم بگذره میفهمی چی میگم
بعدشم خدا دو تا نعمت بزرگ داده قدر پدر مادرت بدون ترانه جون هیشکی اندازه ی پدر مادرت برات دل نمیسوزنه
دوستات که بیرونن و …. چی از بیرون پیدا کردن که تو میترسی پیدا نکنی
:mail:
:unsure: :unsure: :unsure:
بابایکییییی جواب بده وااااااای :dislike: :dislike: :dislike:
سلام عزیزم من هم وقتی هم سن تو بودم مثل تو فکر میکردم و همیشه از این موضوع ناراحت بودم و با خودم میگفتم اخه چراااا؟ :cry:
اما از 16 سالگی که وارد جامعه شدم وسال بعدشم چون درس خون بودم رفتم دانشگاه :D تازه فهمیدم بیرون بودن یه دختر یعنی چی .یه مسایلی هست که تو الان متوجه نمیشی .وقتی بیرونی و هوا تاریک میشه و تو تنهایی هرکسی به خودش اجاره میده که بهت نزدیک بشه .الان منظور حرف های پدر مادرمو میفهمم وارزو مه که شبا بابام بیاد دنبالم .من الان که21سالمه هنوز جایی میخوام برم به مادرم خبر میدم و اونم بهم اعتماد میکنه منم هیچ وقت از اعتمادش سواستفاره نمیکنم.میدونم خیلی سخته که خیلی با دوستات متفاوتی یه پیشنهاد دارم برات یکی این که یه مدت صبر کنی خودتو بادرس مشغول کنی که ایشاله جواب بگیری2-سعی کن با یه نفر که مورد اطمینان خانوادته دوست بشی واین دوستی خانوادگیش کنی مثلا مامانتو با مامانش دوست کنی فکر کنم دیگه بعد یه مدت بهت اعتماد کنه ومشکل حل شه خیلی حرف زدم . یه نصیحت دیگه قبل از هر کاری فکر کن اگه این کارو کردی بعدش چی نصیبت میشه :heart:
عععععع من پسرم . این کارارو نمیکنیما ???????????? . ولی تو چقدر بچه خوبی حسی . فک کنم تو همون بچه مردمی که مامان همش مثال میزنه????????
من که پسر هستم و ۱۵ سالمه چی؟ چرا نمی زارن بیرون برم.