با سلام چند ماه پیش برام خواستگار اومده بود پسره سربازیش در شهر ما بوده ازم خوشش اومده اولش پدرم به خاطر دوری راه قبول نکرد ولی به اصرار اونا جواب نه قطعی نداد پسره بعد پنج شش ماه دوباره اومد و با بابام حرف زد در نیروی انتظامی کار میکنه مامان و بابام هردو راضین وبنظرشون پسره خوبیه وبا ادب و با معرفت ولی بخاطره دوری دو دل اند منم راستش دوسش دارم به دلم نشسته دلم راضیه ولی بازم بخاطره مامانم گیجم. پسره هم گفت که تعهد میده انتقالی بگیره بیاد اینجا حتی یه خونه میگیره که دلمون قرص شه.

البته اینم بگم من تا حالا ده تا خواستگار داشتم و اونایی که شرایط خوبی داشتن بعد تحقیق رفتن دیگه سراغی نگرفتن والان این بهترین موقعیته به نظرم ولی بخاطر دوری نمیدونم چی بگم بعضیا میگن باید از بابا و مامان دل کند اونی که بر ادم میمونه شوهره تورو خدا یکی که روانشناسی خونده بهم کمک کنه از سردرگمی درم بیاره ممنون .